در کار عشق ما همیشه اما بود ...
| ||
داوود(ع) در حال عبور از بیابانی، مورچه ای را دید که مرتب کارش این بود که از تپه ای خاک برمیداشت و به جای دیگر می ریخت. از خداوند خواست که از داوود (ع) فرمود: با این چثه کوچک، تو تا کی می توانی خاک های این تل بزرگ را به محل مورد نظر، منتقل کنی؟؟؟ و آیا عمر تو کفایت خواهد کرد؟! مورچه گفت: همه ی این ها را می دانم؛ ولی خوشم که اگر در راه این کار بمیریم، به عشق محبوبم مرده ام! در این جا حضرت داوود(ع) منقلب شد و فهمید که این جریان، درسی است برای او. کیمیای محبت- محمدی ری شهری [ سه شنبه 92/2/3 ] [ 8:36 صبح ] [ محمود گودرزی ]
[ نظرات () ]
|
||
[Weblog Themes By : ] |